گفتی اگر به من توکل کنی ، خودم مشکلت را حل می کنم .
گفتی تو به من ایمان داشته باش ، من هم می شوم خدای تو . خدای مومن !
گفتی تو بنده من باش نه دنیا ؛ من دنیا را بنده تو می گردانم ...
گفتی تو دستانت را به دعا بالا بیاور ، با اخلاص و توجه . هنوز دستانت را بالا نیاورده دعایت
مستجاب می شود .
گفتی به حرف من گوش کن ، هرچه می خواهی بخواه .
گفتی . اما ...
اما من باز به شیطان پناه بردم و تمام سرمایه ام را به او دادم و آن وام های کذایی را از شیطان
گرفته ام . و حالا کمرم زیر بار سود کلان این وام ها که برای من جز خسران چیزی نیست شکسته است .
بارها گفتی بیا توبه کن .
آمدم ....
همه قرض های من به شیطان را تسویه کردی و گفتی هرچه خواستی از من بخواه ، اگر
صلاحت بود به تو می دهم ، اگر نبود یا بعدا در همین دنیا به تو می دهم یا چند برابر آن را در آخرت !
اما مگر هوس و طمع می گذاشت ...
باز هم پایم به بانک شیطان باز شد و باز آن وام های کذایی و باز ضرر و خسران ....
باز توبه ....
باز وام ...
و این شده است حکایت هروز گناه من ؛ عصیان آفریدهی یک پروردگار به پروردگار خویش ...
خدای بخشنده .
خدای مهربان .
خدای بزرگ .
خدای کریم .می دانم تو خدای همه ای . حتی من .
می دانم که ناراحتی از اینکه آفریده ات راه را به اشتباه می رود .
می دانم تمام سعیت را برای هدایتش می کنی ...
اما چرا باز تو را رها می کنم ؟
و باز عتاب تو که از روی شفقت است :
ای انسان ! « ما غرک بربک الکریم » . چه چیز باعث شده در برابر خدای کریمت بایستی ؟
.
.
.
بار دیگر آمده ام تا بندهی خوبی برایت باشم دستم رابگیر . رهایم مکن . حتی یک لحظه . به
اندازه یک پلک زدن ...
ممنونم خدای بزرگم .
شکر .
خدایا این ماه را روزه میگیرم به یادت ... ماه ماه توست!! هرچه کردم ببخشا
Design By : Pichak |